ما، روزی، در یک عصرگاه دلتنگِ پاییزی، چیزی را - خودمان را شاید. - در خانهای جا گذاشتیم و حتی تلاش کردیم تا فراموشش کنیم.
اما پرستو!
یک روز میآید که ما به خانهمان بر میگردیم و آن را با همان رنگها و نقشها و عطرها و خاطرهها - و اما نه همان آدمها. - دوباره خواهیم ساخت.
درباره این سایت