تو ماهی و من، ماهی این برکه‌ی کاشی

اندوه بزرگی‌ست، زمانی که نباشی .


هر وقت که این بیت اول شعر علیرضا بدیع و آواز حجت اشرف زاده را می‌شنوم، به فکرِ وقت‌های نبودن‌ت می‌افتم. و از همین‌جا، از اول اول، به شب‌هایی فکر می‌کنم که ماهی کوچک و دلتنگ برکه حتی انعکاس تصویر روی ماهش را هم روی آب نمی‌بیند. و تصویر غم‌انگیز تنهاییِ ماهیِ قصه از همین ابتدا توی ذهنم نقش می‌بندد، تا آخر؛ تصویر ماهی مغموم، نگران و پریشانی که در عمق برکه‌ی کوچک، در شبِ تاریکِ بی‌ماه و بی‌مهتاب، لابد دارد می‌میرد از دلتنگی، دارد می‌میرد از بی‌ماهی.


+ اندوه بزرگی‌ست؛ چه باشی، چه نباشی .». من یک دنیا حرف می‌فهمم از همین چند تا کلمه.

کاش این ماجرا به سر نیاید ...

ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود...

چه شود به چهره‌ی زرد من، نظری برای خدا کنی؟!...

ماهی ,تصویر ,روی ,می‌میرد ,نباشی ,اول ,از همین ,می‌میرد از ,دارد می‌میرد ,پریشانی که ,که در

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Luinil کتابخانه ارزهای دیجیتال فقه و جهان معاصر علیرضا آهنی medicineman دانش پسند برده ی یاغی سامانه خادمیاران تبلیغی قم نکته های کامپیوتر برق ساختمان ، برق قدرت